روزانه های من و نی نی

درسا کوچولوی ما

س لام دخمل قشنگم امروز رفتم سونو دکتر بهم گفت احتمال خیلی قوی دختر هستی. نمی  دونی چقدر خوشحال شدم آخه دختر خیلی دوست داشتم. خیلی  ناز بودی دستاتو گذاشته بودی رو چشماتو خوابیده بودی دکتر زد رو  شکمم و تو ترسیدی و یهو دستتو برداشتی. قربونت برم دوست داشتم پیشم بودی و دستای نازتو می بوبیسدم. خیلی شیطونیا مامانی جونم همش تکون می خوردی اومدم به بابایی گفتم کلی خوشحال شد از اول هم قرارمون بود اگر پسر بودی من اسمتو مَهدی بزارم اگر دختر بود باباییت بزاره. اونم گفت درسا . منم قبول کردم امیدوارم از اسمت خوشت بیاد عزیز دلم. راستی همه چیزت نرمال بود دکتر گفت چشماشم تشکیل شده عزیز دلم قراره دو هفته دیگه برم که قطعی بهم  بگه دختر ی...
29 تير 1391

درد دل با آقا امام زمان (عج)

آ قا جونم دو روز بیشتر به نیمه شعبانت نمونده بهترین روز تو سال که خیلی دوستش دارم.  آقا جونم خیلی دوستت دارم. اسمت که می یاد دلم ضعف می ره. نمی دونم کی می یای. امسال که بچه دار شدم (آخه یادته چقدر بهت التماس میکردم که واسطه من پیش خدا بشی تا به من که یه بچه بده) یه مجلس کوچیک که اگر قابلم بدونی برات جشن گرفتم فقط و فقط که بچم سالم به دنیا بیاد. یابن الحسن به داد هممون برس مَهدی جونم هر کس بچه می خواد تو این ماه عزیزت به حق این روزت که همه و همه به خاطرت خوشحالن و هر کس به  نوبه خودش برات یه جشن تولد کوچیک می گیره بهش بده. امام زمان کسی رو تو حسرت نزار.  این جمعه هم شد و نیومدی حکمتشو کی می دونه       ...
29 تير 1391

سرآغاز

سلام عزیز دل مامانی هنوز نمی دونم دخملی یا پسمل (البته همه می گن پسر) من که  برام فرق نمی کنه دوست دارم فقط سالم و صالح باشی عزیزم. از امروز می خوام خاطرات هر روزمونو اینجا برات بنویسم تا تو نازنینم هر وقت بزرگ شدی بخونی و بدونی وقتی تو شکم مامانی بودی چه اتفاقاتی افتاده. عزیزم تو الان تو هفته سیزدهم هستی. فردا می خواستم با بابایی برم که تعیین جنسیتو بهم بگه ولی بابایی کاری براش  پیش اومده نمی تونه بیاد باید خودم برم. از فردا تو دیگه اسم پیدا می کنی.  ...
8 تير 1391
1